نقد و بررسی در این «بلندی های بادگیر»، موسیقی، مورها و ارواح رام نشده

دختر پابرهنه با شلاقی در یک دست و درختی خمیده از باد در دست دیگر، ورودی طعنه آمیزی ایجاد می کند و هوس و هوس مانند یک جن بدخواه از خود ساطع می کند. این کاترین ارنشاو، موجود وحشی ارتفاعات بادگیر است، و اگر او در تهدیدش به شدت مسخره باشد، با این وجود، تهدید است.

ایجاد اولین برداشتی که ذات یک شخصیت را تقطیر می کند، هنر کمیاب است، و یکی از بسیاری از کارهایی است که شرکت تیز هوش و باهوش «بلندی های بادگیر» شگفت انگیز کودکان خردمند به خوبی انجام می دهد. این نسخه پر از موسیقی که توسط کارگردان بریتانیایی اما رایس از رمان قرن نوزدهمی امیلی برونته اقتباس شده است، یک آغوش است، یک پوشش: شاهکاری از داستان گویی که خود را به دور مخاطب می پیچد و ما را به حماقت و غم خود می کشاند.

همانطور که کاترین و هیثکلیف عذاب‌کشیده‌اش با لنگه‌های تند تند یورکشایر مملو شده‌اند، آن منظره را به زمین بازی تخیل تبدیل می‌کند و هر چند وقت یک‌بار مکث می‌کند تا اطمینان حاصل شود که – به شکلی دوستانه و بی‌پرده – دنبال کردن. زیرا همانطور که یک غریبه گیج می گوید، وقتی به این حماسه چند خانواری و چند نسلی برخورد می کند، “همه با هم فامیل هستند، همه نام ها یکسان به نظر می رسند.”

خب، بله، اما این نمایشی است که آنقدر به وضوح اختصاص داده شده است که به ما کمک می کند تا با گچ زدن نام آن شخصیت روی تخته سیاهی به اندازه یک سنگ قبر کوچک، ردیابی هر مرگ تازه (و خوب است، این افراد با سرعتی نگران کننده می میرند) را دنبال کنیم. به آرامی آن را در سراسر صحنه راه رفتن. این نیز سرنخ ما است که دفعه بعد که بازیگری را ببینیم که شخصیتش مرده است، آن بازیگر به احتمال زیاد نقش شخص دیگری را بازی می‌کند – احتمالاً فرزند فرد مرده.

همچنین مورهای این اثر در انبار سنت آن که زمستان گذشته در تئاتر ملی لندن اجرا شد، اینها فقط محلی نیستند، که مجموعه چوبی خشن ویکی مورتیمر عمدتاً با ابرهای خاکستری کم رنگی که روی یک صفحه نمایش بالای صحنه حرکت می کنند، نشان می دهد. (طراحی ویدیو توسط سایمون بیکر است.) مورها نیز توسط یک گروه کر که آواز می‌خواند، می‌رقصد و صاحب نظر می‌شود تجسم می‌یابد – به‌ویژه رهبر مورهای یورکشایر (یک ناندی بهبه فوق‌العاده)، که روسری با شکوه و شکوه می‌پوشد و می‌گیرد. در مورد برخی از کارکردهای حیاتی ارائه پس زمینه ای که الن نگهدارنده خانواده قدیمی در رمان دارد.

به هر حال، نیازی به مسواک زدن برونته خود نیست. تو خوب میشی

در قلب همه اینها کاترین و هیثکلیف هستند، دو نیمه از یک روح که وقتی پدرش هیث کلیف کوچک را بدون پدر و مادر در اسکله لیورپول می یابد و او را به خانه می آورد تا به خانواده در ارتفاعات ووترینگ بپیوندد، فقط قلدر می شوند. برادر بزرگتر کاترین، هیندلی، بلافاصله نسبت به تازه وارد انزجار می کند و با او بدرفتاری می کند و احساس می کند حق مادری او از حضور این پسر که پوستش تیره تر از او است، در خطر است.

هیندلی هیثکلیف را صدا می کند: «کولی» و هر وقت فرصت پیدا کند او را زیر ضرب می زند.

برای کاترین، هیثکلیف بهترین دوست و شریک شیطنت است. جوان‌ترین شخصیت‌های آن‌ها ابتدا توسط عروسک‌ها بازی می‌شود، سپس به‌طور یکپارچه توسط بازیگران بزرگسال، لوسی مک کورمیک و لیام تامن، جانشین شدند، که شیمی گیج‌کننده‌ای را به وسواس ناامیدانه دوجانبه کاترین و هیثکلیف می‌آورند. اما همان‌طور که در آن سال‌های اولیه درباره هورها قمار می‌کنند، این لذتی است که از یکدیگر می‌برند، و آزادی که با هم احساس می‌کنند، پیوندی ایجاد می‌کند که چنان ناگسستنی است که از مرگ فراتر می‌رود.

مانند سایر ساکنان Wuthering Heights و املاک همسایه Thrushcross Grange – خانه خواهر و برادرهای خنده دار لینتون، ادگار (سم آرچر) و ایزابلا (کیتی اوون، نیروگاه کمیک درخشان سریال) – کاترین و هیثکلیف توسط محیط خود شکل می گیرند و ، جایی که در آن تنها ماندن، کینه توزی کردن، انتقام گرفتن آسان است.

به همان اندازه که کاترین عموماً وحشی است، و به همان اندازه که خیانت نهایی او به هیثکلیف بزرگ است، این مردان هستند که در ابتدا به عنوان پسر، خشونت بزرگی را به یکدیگر اعمال می کنند، چه جسمی و چه روحی، و زندگی خود را صرف تداوم آن می کنند. البته هیثکلیف نمونه بارز آن است که از یک کودک زیرک به بزرگسالی درخشان تبدیل می‌شود که تمام بدی‌های قابل توجهی که تا به حال در حق او انجام شده است – بیشتر آن بر اساس نژاد و طبقه – به توجیه بازی طولانی خود در قصاص تبدیل می‌شود.

با این حال رایس – که مدتها مورد علاقه سنت ان برای تولیدات از جمله “برخورد کوتاه” و “تریستان و یسولت” بود – مطمئن می شود که این “بلندی های بادگیر” فریبنده کارناوال تاریکی نیست. اوون، به‌ویژه، نه تنها در نقش ایزابلا، بلکه به‌عنوان پسر ولخرج‌آمیز او، لینتون کوچولو، مملو از شادی است. فرانسیس (النور ساتن)، جوان شکننده ای که ذائقه نامناسبی برای ازدواج با برادر کاترین، هیندلی (تاما فیتیان) دارد، همچنین منبع لذیذی از کمدی است – مانند سگ های گزنده مختلف: عروسک های ساخته شده از جمجمه روی داس.

هیندلی فقط برای فرانسیس مهربانی می کند، و وقتی او می میرد، او به شدت فرو می ریزد. با این حال، به همان اندازه که فیتیان مست است مانند هیندلی، او به همان اندازه مهربان است – که نمی توان گفت مقدس است – مانند پسر هیندلی، هاریتون، که هم توسط پدرش و هم هیثکلیف مورد ضرب و شتم قرار گرفته است، اما ترجیح می دهد از آنها تقلید نکند. با هدف قرار دادن قربانیان خودش. این یک اجرای زرق و برق دار، چابکی و لطافت یک قطعه با این تولید است.

این نمایشی است که با روح پراکنده کاترین، و با موسیقی زنده ایان راس که به نوعی شبیه زمین و هوا است، آمیخته شده است، این نمایش با روحی با شکوه و رام نشده است. در اولین توقف در تور آمریکا، بهتر است – عمیق تر و جذاب تر – از نسخه عالی که اوایل امسال در لندن دیدم.

تقریباً در سه ساعت، با احتساب آنتراکشن، زمان زیادی را می طلبد که کاملاً ارزشش را دارد. من، برای اولین بار، می خواهم دوباره بروم.

ارتفاعات بادگیر
تا 6 نوامبر در انبار سنت آن، بروکلین. stannswarehouse.org. مدت زمان: 2 ساعت 50 دقیقه.

Marisol Snow

خیلی پایین میاد کارآفرین حرفه ای. پیشگام بیکن. ادم شبکه های اجتماعی متعصب موسیقی هاردکور. پزشک اینترنت.

تمامی نیازهای خود را با خرید پلی استیشن پلاس اکسترا برآورده کنید
سئو گروه تلگرام @SEOPREM
شرط بندی انفجار: راهی جذاب برای کسب درآمد
انفجار: آشنایی با سایت شرط بندی محبوب برای علاقمندان به بازی های انفجار
سایت انفجار: معرفی و توضیحات
بازی انفجار آنلاین: جذابیت و فرصت‌های بی‌نظیر
تماس با ما